بچه های سایبری

جنگی که بود ، راهی که هست
بچه های سایبری

بچه های سایبری لبیکی است به فرمان جهاد نرم مقام معظم رهبری

آخرين نظرات
دوستان

خطر دوستی های افراطی بین جوانان ونوجوان

شنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۵۷ ب.ظ


مسئله ی مهم که رفقا باید توجه داشته باشند اینست که در هر کار افراط وتفریطش باعث خطر است، بویژه در در رفاقت های ایام جوانی ونوجوانی زیرا دچار دل بستگی های شدید می شوند، ونهایتا عشق به سر راه آنان خواهد ایستاد وآنان را به خود مشغول خواهد کرد.

این امر ضررهای مادی ومعنوی بسیاری خواهد داشت: الف)مادی 1)خرج کردن های بیهوده وهنگفت 2)از دست دادن نشاط وفرو رفتن در غم واندوه زیرا جنس موافق است ونمی تواند با او ازدواج کند وچاره ای جز حسرت ندارد 3)پرخواشگری به والدین وعدم حضور در خانواده 5)خودکشی 6)کم شدن خواب وخوراک 7)افت تحصیلی 8)تلف شدن عمر واوقات جوانی

بعضی هستند که در24 ساعت لااقل 15 ساعت را باهم میگذرانند، در حالی که انسان کارهای مهم تری هم دارد که باید برای آینده اش دنبال کند واین مسئله نتیجه ای جز این ضررهای مادی و معنوی نخواهد داشت)

ب)معنوی 1)از بین رفتن توفیقات      2)کاهلی در توبه      3)فرورفتن در گناه استمناء یا لواط       4)کم شدن محبت اهل البیت علیهم السلام در دل       5)نداشتن حال مناجات با خدا      6)در کارها رضایت خداوند متعال واخلاص از بین می رود زیرا می خواهد فقط طبق رضای محبوب خود کار کند.        7)از مرگ وقیامت می ترسد زیرا به او دل بسته است نه وصال محبوب واقعی ونمی خواهد جدا شود.

مرحوم مدرس: من در زندگی دو حالت دارم: 1)وابسته به دنیا نیستم،وارسته هستم 2)از مرگ وقیامت نمی ترسم.

مرحوم امام وآیت الله بهاءالدینی با اینکه به پسرانشان زیاد علاقه داشتند ولی بعد از فوتشان آرام بودند و حتی حمید فرزند آیت الله بهاءالدینی رحمه الله علیه پس از فوتش نیز به دیدار پدر می آمد.

 8)حاضر است برای او از چیزش حتی دینش بگذرد. شخصی به نام قحطبه زمان هارون زندگی می کرد،او تعریف می کرد:شبی هارون یکی از مأمورانش را به دنبال من فرستاد تا به دربار بروم.وقتی من به دربار رسیم هارون از من پرسید که چقدر مرا دوست داری؟ من گفتم به اندازه ی جان ومالم، شب دوم به دنبالم فرستاد ودوباره همین سؤال را کرد،این بار گفتم به اندازه ی جان ومال واهل وعیالم، سؤال در شب سومی نیز تکرار شد این بار من اینطور جواب دادم:به اندازه ی جان ومال واهل وعیال ودینم،تا این را گفتم هارون شمشیری به من وغلامش داد وبه غلام گفت اگر حرفت را نشنید گردنش را بزن، من را به سیاه چالی برد که پنجاه نفر از سادات زندانی بودند، گفت باید سر همه را بزنی،سر همه را زدم غیر از یک پیرمرد، پیرمرد به من گفت تو از پیامبر شرم نکردی؟کمی دچار تردید شدم، ناگهان غلام شمشیر را بالا برد و که مجبور شدم سر پیرمرد را نیز بزنم.

بلعم باعورا نیز چنین علاقه ای به همسرش داشت که بی ایمان از دنیا رفت، لحظات آخر خدا به او فرمود سه دعای مستجاب داری،در این هنگام بود که همسرش آمد، دعا کرد همسرش یکی از زیباترین زنان دنیا شود، دعایش مستجاب شد ولی او را ترک کرد، تا بی وفایی او را دید دعا کرد به صورت سگی درآید، زن که علقه ای به منزل داشت می آمد و در خانه اش می نشست، مردم به او اعتراض کردند، دعا کرد به صورت اولش برگشت. آیه ی( مثله کمثل الکلب )اشاره به همین داستان دارد.

9)نمی تواند حرفش را با صراحت وشهامت بزند لذا نهی از منکر نیز تعطیل می شود، اگر انسان دو چشم دارد: رضا ونفرت،دومی به کلی بسته می شود، بدترین عیوب او را بهترین حسن می داند واگر کسی واکنش نشان دهد اعتراض شدید بدون دلیل می کند

نظرات (۰)

هيچ نظري هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی