زمین بایر وسط روستا محلی برای قمار بازی شده بود . جوان های روستا هر چند روز یکبار دور هم جمع می شدند و قمار می کردند . سید اسماعیل چند دفعه ای به آنها تذکر داد ،اما فایده ای نکرد . آخر به کمیته اعلام کرد و بساطشان را جمع کردند . از آن روز به آن سنگ میزدند و از دور ناسزا میگفتند ، اما برایش مهم نبود و می گفت :
( این جا برای من با جبهه فرقی نداره ، حتی اگر من را بزنند و بشکنند ، من وظیفه ام را انجام میدهم و به امر به معروفم ادامه می دهم. )
خاطره ای از شهید سید اسماعیل حسینی
- ۱ نظر
- ۱۴ مرداد ۹۲ ، ۱۱:۵۹