- ۲ نظر
- ۱۹ خرداد ۹۳ ، ۰۹:۳۳
الا ای لاله خشبو ، عزیر آل پیغمبر که بهر دین و قرآنت چنین گردیده ای پرپر
شده زین غم ، گل خاتم ، مدینه غرق در ماتم دو صد لعنت به آن کس باد که مسمومت نمود از زهر
شهادت جانسوز رئیس مذهب تشیع ششمین
اختر تابناک امامت و ولایت حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) بر عموم مسلمانان
جهان تسلیت و تعزیت باد.
امام صادق (علیه السلام ) در حدیثی می فرمایند
أحَبُّ إخوانِی إلیَّ مَن أهدی إلیَّ عُیوُبِی
محبوب ترین برادر، نزد من، کسی است که عیب هایم را به من اهدا کند.
بچه های سایبری منتظر انتقادات و پیشنهادات شما بازدید کنندگان عزیز می باشد .
چیزی که امکان نداشت
رفته بودیم برای بازدید از موشک های فوق پیشرفته ی روسی. وقتی بازدیدمون تموم شد،حسن رو کرد به کارشناس موشکی روسیه و گفت:"اگه می شه فن آوری این موشک رو در اختیار ما قرار بدید!"ژنرال ها و کارشناسان روسی خندیدند و گفتند:"امکان نداره این فن آوری فقط در اختیار کشور ماست."حسن خیلی جدی و محکم گقت:"ولی ما خودمون این موشک رو می سازیم"و دوباره صدای خنده ی اونا بلند شد.وقتی برگشتیم ایران،خیلی تلاش کردیم نمونه شو بسازیم،ولی نشد.وقتی از ساخت موشک ناامید شدیم ،حسن راهی مشهد الرضا شد.خودش تعریف می کرد،"به امام رضا متوسل شد و سه روز توی حرم موندم.روز سوم بود که عنایت امام رضا رو حس کردم و.......(به ادامه مطلب مراجعه کنید)
خاطره ای از شهید مصطفی احمدی روشن:
روبه روی دانشگاه صنعتی شریف تعدادی از خونه های قدیمی و مخروبه وجود داشت که به ذهنمون هم نمی رسید کسی توی این خونه ها زندگی کنه . یه روز مصطفی دستم و گرفت و برد کنار یکی از این خونه ها . اون جا یه خونه قدیمی و نمناک رو دیدم که بجای در ، پرده جلوش آویزون شده بود، یه لامپ معمولی هم جلوی در روشن بود . این در واقع...........(در ادامه مطلب)
خیلی دیر شده
کار همیشگی ش بود. هر وقت دلش تنگ می شد دستمو می گرفت و با هم می رفتم بهشت زهرا.اول می رفتیم قطعه اموات و چند دقیقه ای بین قبر ها راه می رفتیم،بعد می رفتیم سر مزار شهدا.می گفت:"این جا رو نیگا کن اصلا احساس می کنی که این شهدا مردن؟این جا همون حسی رو داری که تو قطعه اموات داری؟"بالا سر بعضی از شهدا می ایستاد و سنشون رو حساب می کرد.می گفت"اینایی که می بینی همه نوزده - بیست ساله بودن.ماها رسیدیم به سی سال خیلی دیر شده،اصلا تو کتم نمی ره ما رو بخوان تو قطعه مرده ها دفن کنند." از سوز صداش معلوم بود که مدت هاست که حسرت شهادت رو به دل داره.
یادگاران 22،ص 85